بحران ذبح اخلاق در پستوی پستی

ساخت وبلاگ

توصیه می کنم اگر جزء ناصحین اجتماعی هستید، از خواندن این پست درگذرید!

طبق تقسیم کاری گاها ناعادلانه، افرادی در موقعیت های پست (با فتح پ!) کاری قرار می گیرند که کلمه ی محترمانه ای که برای نامیدن آن ها رایج شده، "خدمات" است.

گرچه نسبت به آن ها ظنین هستم، آن هم نه ظنی خوب؛ اما صحبتم درخصوص چنین نسبتی نیست. عطف این پست، تحلیلی است شخصی بر اساس تجربیاتی بی واسطه.

شاید به اشتباه، اما تصوری که درباره ی خدمات سازمانی دارم خلاف کلیشه های ذهنی رایج، تصویری مخدوش است. باور رایج طبق فرمایشات گوستاو لوبون، تمایل دیوانه واری به کلیشه سازی دارد. تمایل به این که افرادی که به لحاظ سازمانی در رده های پایین قرار دارند را "قشر زحمت کش" بخواند. کلمه ی زحمت کش گرچه موصفی دقیق است اما بار معنایی به شدت مثبتی که با خود حمل می کند، عملا یک حس سمپاتی دروغین در شنونده ایجاد می کند. این حس را از این جهت دروغین می خوانم که با بزرگ نمایی یک وجه (زحمت کشی) در قشر مذکور، منجر به کم رنگ شدن یا امحای وجوه دیگر در همان قشر می شود.

خوش بختانه یا شور بختانه، یکی از مسایلی که همواره مورد توجهم بوده، رفتار خدمات در سازمان های مختلف است. نتیجه ی این توجهات، شکسته شدن کلیشه هایی است که به دلایل مختلف در مورد آن ها ساخته می شود.

من بیش از توجه به موقعیت این افراد، در نحوه ی مواجهه ای که با موقعیت شان دارند، غور کرده ام. از بین آن ها که من دیده ام، جز یک مورد، باقی موقعیت خود را پذیرفته بودند. پذیرش موقعیت، گرچه در بسیاری موارد گام نخست برای بهبود شرایط است، اما در قشر پر آسیبی که از آن صحبت می کنم، مقدمه ی ایجاد انواع و اقسام گره های روانی شده است. گره هایی روانی با منشا "من پستم"!

چیزی که من شاهد بوده ام این که غالبا پذیرش "پستی" موقعیت، منجر به سقوط اخلاقی می شود. شاید کلمه ی سقوط اخلاقی کمی آوانگارد به نظر رسد. اما چه باک. چراکه برای کاربرد آن، توضیح مشخصی دارم از این قرار که:

اخلاق در معنای موسع خود در افراد فرودست کاری، خدشه برمی دارد. به طوری که فعل غیراخلاقی نه تنها مذموم نیست که به عنوان "بخشی از کار/بخشی از وظایف" شناخته می شود. یعنی بیش از آن که وقوع عمل بی اخلاقی مرا رنج دهد، طبیعی بودن آن مرا به فکر وامی دارد.

تمایل نوشتاری ام در لحظه ی اکنون به سمت برشماری برخی مصادیق "بی اخلاقی های وظیفه شده"، سوق ندارد. پس خودم را معاف می دارم از توضیح بیش تر.

بحران: اگر خدمات سازمانی کاملا ماشینی شوند، آیا "کار کردن" در سازمان ها شکل اخلاقی/انسانی تری نمی یافت؟!

تاملات بعد متنی۱: از خواننده می خواهم منصفانه به کاربرد کلمه ی پست (با فتح پ) در این پست (با ضم پ) نگاه کند. ارایه ی خدمت از نوع کاملا یدی، بدون ارتقای کار از طریق تفکر و تامل، در ادارات و سازمان ها، پایین ترین سطح کاری محسوب می شود. لطفا مانیفست های خود در راستای ترفیع جایگاه این قشر زحمت کش در اذهان عمومی را به یکی از ادارات زیر مجموعه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی با سر در "شورای فرهنگ عمومی" منتقل کنید! این جا فضایی است برای نگارش دغدغه های شخصی راقمی که من باشم.

تاملات بعد متنی ۲: کاملا متوجهم که در رده های بالای سازمانی نیز برخی رذالت ها دیده می شوند. این پست، نفی آن رذایل نیست.

تاملات بعدمتنی ۳: من در خصوص موقعیت های پست "سازمانی" نوشته ام. و هر موقعیت پست دیگری از مشمولیت این نوشتار خارج است.

تاملات بعدمتنی ۴: تمایل دارم به تاکید بر این نکته که من تجربیات خودم را نوشته ام و در این نگارش سعی ام بر این بوده تا جایی که امکانات ذهنی م اجازه می دهند، از درافتادنم در ورطه های مهلک فکری جلوگیری کنم. یکی از این ورطه ها از نظر من تعمیم نابه جاست. پس:

این پست می تواند استثنا بپذیرد، اگر (و فقط اگر) آن استثنا از تجربیات مستقیم کسی باشد و جزء کلیشه های ذهنی او نباشد.

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 20:30