بحران بیان الکن

ساخت وبلاگ

هفت غروب قرار داشتیم. دوازده شب جدا شدیم. تمام پنج ساعت را گوشه ی دنجی از کافه نشسته بودیم و حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم... بودن با س.ج همیشه همین قدر خوب و انرژی بخش است...

بحران: "حضور" دوست ها و دوستی ها... ساعت های دوستی و آنچه در آن تجربه می شود، محدود به خاطره ای در کنجی از حافظه ی انسان نمی شود؛ دوستی ها، به زعم من، به امتداد روح انسان می انجامند و افق های هستی انسانی را به ناکجاهای کشف نشده ای گسترش می دهند.

تاملات بعدمتنی: غالبا آنچه در تجربه های عمیق بشری، عاید انسان می شود در بیان نمی گنجند؛ این پست، تلاش ناکامی بود در توضیح دوستی های راستین!

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 78 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04