بحران بار دیگر شهری که دوست «نمی داشتم»

ساخت وبلاگ

وقتی دورم، تازه متوجه می شوم تهران چه شهر پر اضطراب و پر آشوبی است. تهران با همه ی پذیرندگی اش نسبت به آدم ها، یک جور بی رحمی خونسردی نسبت بهشان دارد که وقتی از دور بهش فکر می کنم تنم می لرزد.

آدم نباید خودش را گول بزند و این توجیهات فرهنگی که سعی می شود برای تهران ساخته شود را باور کند. تهران، از نظر من شهر ضد فرهنگی است اتفاقا. نه تنها همه ی فرهنگ ها را می بلعد که آن ها را دچار استحاله نیز می کند. به نظر من تهران همه چیز را خنثی می کند و مفهوم والای «ارزش» را کاملا با خاک یکسان کرده است.

اگر فرهنگ عمومی مبنی بر پاسداشت پایتخت یا بدتر از آن، پایتخت پرستی، کمی تغییر کند و بتوانیم خارج از سیطره ی این فرهنگ، عمیقا به «شهر» و «شهرنشینی»مان نظر کنیم، آن وقت خواهیم دید این شهر پر آشوبِ وحشی، کم ترین آرامش را به لحاظ فرهنگی در انسان ایجاد می کند.

تهران، با متمرکز کردن امکانات رفاهی و خدماتی در خود و هضم هر نوع سرمایه ی مشروع و نامشروع، باعث شده ما «مهربان» و «پذیرنده» بشناسیم اش. در صورتی که این پذیرندگی باعث چه وضعیت آشوب ناکی در فرد و در جامعه می شود.

آری؛ تهران برای من یک جامعه ی پرآشوب ناامن است...

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,دیگر,شهری,دوست,«نمی,داشتم», نویسنده : 4crisisesb بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43