دقت و سرعت عمل خانوم شین را تحسین کردم. براش نوشتم چند تا جمله ی عالی توی گزارشش هست. پیام را اشتباه برای الف.لام فرستادم. انقدر بوس و بغل برام فرستاد که رویم نشد بگویم اشتباه شده :)
بحران های من...برچسب : دردسرساز, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 1:13
به تر است این آرام تنها را از خواب خوش گرانش بیدار نکنم!
برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 1:13
امروز سین نزدیک دو ساعت پای تلفن برام می گفت که بارگذاری اطلاعات شخصی در فضای مجازی چه قدر بد است... خب! این را که همه می دانیم! مجبور شدم از آن طرف بوم بیفتم و کمی هم از فرصت هایی که شفافیت برایمان دارد بگویم تا نظرش در این باره تعدیل شود.
بحران های من...برچسب : دیوارهای, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 1:13
با مامان رفتیم دیدن دایی
تصادف که کردیم
عینکم که شکست
روی زخمم که باز شد
سرماخوردگی ام که عود کرد
اما همه ش می ارزید
می ارزید به شعف بی اندازه ی پیرمرد
بحران های من...برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 1:13
به عین. خ گفتم گپ زدن با هم رشته ای ها، برایم مثل دیدن یک ایرانی آن طرف مرز ایران است، همین قدر ذوق آفرین و هیجان انگیز! خنده ش گرفته بود چون غالبا سر و کارش با هم رشته ای ها بوده... منم که از اصلم دور افتادم :)
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
بازجوید؟ واقعا؟
بحران های من...برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 1:13
رفتم جشن عروسی ف. بهم خوش گذشت... اما آخر شب توی جاده که برمی گشتم برای ف غمگین کردم. فکر کردم توی ازدواج اولش خوش تر بود. نمی شد ازدواج نکند. شرایط مجرد بودن/ماندن را نداشت...
بحران: دست روزگار...
بحران های من...برچسب : بحران, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 77 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04
بالاخره فرصت شد یکی از فایل های سخنرانی که سیو کرده بودم را گوش کردم. فرصت که نشد البته، دیشب موقع خواب با سیم های سفید هندزفری رفتم توی تخت و تا نزدیکی های صبح گوش و ذهنم...
بحران های من...نویسنده: ف، م - جمعه ۳ شهریور ۱۳٩٦
بازار پر شده از کفش های ونس... هیچ زمانی خودم را انقدر خوش بخت ندیده ام :)
نظرات () |
یک. تب و لرز دارم. نمی توانم حتی برای یک لحظه بافتم را از تنم در بیاورم. پوستم در معرض دمای معمول هوا هم درد می گیرد. من هم که منتظرم برای اشک ریختن!
دو. با صدایی که از همان چند دقیقه گریه کردن، گرفته؛ تلفن را جواب می دهم. در توجیه صدای گرفته ام، سخت است برای عمه توضیح بدهم که از نفوذ سرما زیر پوست نازک دست هام گریه کرده ام!!
سه. یک شال بافتنی نازک روی شونه هام انداخته ام، پرده ها را کشیده ام و توی تاریکی به تابستان سردی که توش هستم فکر می کنم!!!
بحران های من...یکشنبه رفتم دیدن عزیز. رفته بودم شب بمانم که تنها نباشد. چه شبی را هم انتخاب کردم! تقریبا همه آن جا بودند!
بحران های من...برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 15:35
یکشنبه بعد از سه چهار سال با مترو سفر کردم. هم ساعت سفرم هم خط مترویی که استفاده کردم، جزء خلوت ترین ها بود...
بحران های من...برچسب : نویسنده : 4crisisesb بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 15:35